زن در مسير تاريخ
تاريخ، مطالب فراواني از زن و مسائل مربوط به او در سينه ي خود ثبت كرده است. مروري كوتاه بر صفحات تاريخ اين نكته را روشن مي كند كه بخش قابل توجهي از فرازهاي برجسته و جنجالي تاريخ بشر، بر محور آفرينش، شخصيت، انسانيت و مسئوليت زن شكل گرفته است.
به تعبير ديگر، وجود زن هميشه، بحث انگيز بوده است به طوري كه اقوام و ملت ها، هر كدام متناسب با ايمان و اعتقادشان رفتار ويژه اي با اين موجود داشته اند كه اين نوع برخوردها، نمايان گر ميزان اعتقاد و اعتماد آنان به شخصيت و منزلت زن مي باشد.
ديدگاه ها درباره ي زن و جايگاه او در نظام انساني آن اندازه متفاوت است كه جمع بندي آنها كاري بس دشوار است.
يكي زن را موجودي سر تا پا ظلمت و شرارت مي داند و ديگري او را لمعه اي از نور و معنويت.
گروهي معتقدند زن براي خدمت به مرد آفريده شده و دسته ديگر گفته اند مرد بايد در خدمت زن باشد. جمعي بر اين اعتقاد بودند كه او مايه ي ننگ است و بايد وي را از حوزه ي زندگي خانوادگي حذف كرد كه اين تفكر مربوط به دوران جاهليت است؛ همان مردمي كه زن را «حشرات الارض» لقب مي دادند و كشتن و از ميان برداشتن او را افتخار مي پنداشتند.
روزي براي اين كه از خانه به داخل كوچه نيايد پايش را مي شكستند و به او عنوان پاشكسته مي دادند و زماني هم براي اثبات پاداشتن نه تنها كوچه و خيابان و محله و شهر را در نورديد بلكه ميدان دار عرصه هاي نمايش و نمايش گاه ها و ستاره ي درخشان فيلم ها و سينماها شد.
زماني او را در لباسي محكم و نفوذناپذير پيچيده مادام العمر در پستوي خانه ها زنداني مي شد و هنگامي هم اين لباس ها را با تيغ تجدد دريد و حصارها را با تيشه ي تمدن بريد و با بدني برهنه و عريان در مجامع عمومي ظاهر شد به تخريب ديوار خانه و خانواده اكتفا نكرده، ديوار عفت و حياء را نيز خراب كرد.
گاهي وجودش مايه ي شرمساري محسوب مي شد و هنگامي هم حضورش موجب لطافت و كاستن از سختي ها.
در ميراث ادبي و فرهنگي ما نيز كم و بيش همين نظرها وجود دارد: گروهي راه افراطي را پيموده اند و جمعي راه تفريط را. عده اي از موضع روشن فكري و دفاع از زن به همه ي آداب و اخلاق و سنن و اعتقادات پشت پا زده اند و گروهي همه ي استعدادهاي خدايي و توانايي هاي بشري را در مسلخ تحجر سر بريده اند.
يكي معتقد است كه زن بهترين نعمت دنياست و جهان بي زن چيزي جز «بيت الحزن» نيست و مي گويد:
جهان را نعمتي بهتر ز زن نيست
ز زن مطبوع تر گل در چمن نيست...
نباشد عيش مردي را كه زن نيست
جهان بي زن كم از بيت الحزن نيست
ديگري زن را گرگي در لباس چوپانان مي داند و مي گويد:
زن و اژدها هر دو در خاك به
جهان پاك از اين هر دو ناپاك به
ولي شاعره اي ديگر مي گويد:
اگر فلاطن و سقراط بوده اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردي ايشان
بيان اين نمونه هاي متناقض و متنافر از يك ديگر، خود دليلي است بر اين كه زن در مسير تاريخ زندگي، فرازها و نشيب هاي فراواني را پيمود و در شرايط مختلف زماني و مكاني، موقعيت متفاوتي داشته است و همين موضوع نيز موجب گشته تا ديدگاه هاي متفاوتي، درباره ي او به وجود آيد.
اينك براي دستيابي به ديدي منصفانه و نظري عادلانه، به سراغ مكتب و انديشه اي بايد برويم كه زن و شخصيت او را با معيارهاي حقيقت و عدالت تفسير كرده باشد.